.jpg)
پسر جوانی حین برگشت از سفر دید که پدر و همه برادرانش ریش های دراز گذاشته اند.
دفعتاً به گریه شده و با وارخطایی پرسید:
تیز بگوئین چی گپ شده؟ چی بلایی به سریتان آمده؟ کی مُرده؟ چرا ایقدر ریش های دراز؟
پدرش که یک آدم سخت و ممسک بود، با قهر و غضب گفت:
احمق دیوانه چرا ماشین ریش تراشی ره کتی خود بُرده بودی؟
|